آرزوهای مریم



و حرصم داده اگه کنارم بود اونقدر میزدمش مثل بوکس کارا و کیسه بوکسشون و جوری گازش میگرفتم که گوشت بدنش کنده بشه تازه اینجوری یکم اروم میشم فقططط یکم شکم گندهِ چاقِ کوتاه

منم بلدم حرصش بدم فردا زنگ میزنم بهش از معلم زبانم که چه پسرررررررر خوشگلیههههههه بهش میگم تا خودش بره امارشو دربیاره حرص بخوره

دارم برات اقای دکتررررررررر 

هرکی با من درافتاد   ور افتاد   کجاشو دیدی حالا منتطر باش



چن روزی میشی ک عادت کندنشونو ع سر گرفتم:)

باید برم دوباره کچل کنم

تولد دلاراس فردا .

شاید براش تولد گرفتم .

قلبم پره خونه و نمیتونم حتی یه لبخند بزنم

من اشتباه کردم.

تو رابطه رفتنم اشتباه بود.

راه برگشتنی نیس و خودمم دیگه فقد میخوام بگذرم.

من همینم

همیشه ادم بده منم .

همیشه بدترین کارا رو من میکنم :)

حقمه:)

مدارا کردنمه ک بم ضربه میزنه

باید صگ شم .خیلی بدتر ع ادمای دورم :)

باید صگ شم ک بفمی صگا ن تنا زوزه میکشن 

حتی ادم میدرن :)

 

متنفرم ع همتون :)))

توام رفتی توو لیست مرده های زندگیم.

زندگیم !!!:)


صبح که اومدم خونه دیدم عشقم خوابه .بی سرو صدا یه دوش گرفتم و رفتم تو تخت پیش عزیز ترین موجود زندگیم.اول نشستم و یه دل سیر نگاش کردم آخه از دیشب تا حالا که ازش دور بودم دلم براش تنگ شده بود. همه زندگیم بود.همه وجودم وقتی میرفتم سر کار یا بیرون که خانمیم باهام نبود یه تکه از وجودم که نه همه قلبم پیشش جا میموند.

دراز کشیدم رو تخت و نفسم رو بغل کردم . الهی قربونش برم بیدار شد.همونجوری یه لبخند بهم زد.یه لبخندی که حاضر بودم همه جونمو براش بدم.اصلا وقتی از سر کار میومدم خونه هر چقدر هم که خسته بودم وقتی اون صورت قشنگ عشقم رو میدیدم دیگه همه خستگیم از یادم میرفت.

بعضی از همکارا و دوستام میگفتن چرا همش تو خونهه هستی زمان بیکاریت چرا نمیای با هم بریم بیرون .آخه نمیدونستن من یه لحظه هم تحمل دوری از ملکه قلبم رو ندارم. نمیدونستن که عشقم برای من بهترین و نزدیک ترین دوست و همه کسمه.نمیدونستن که ما دوتا چقدر حسرت خوردیم تا به این روزا برسیم حالا نمیخوایم یه ثانیه بدون هم بمونیم.

شونه نفسم رو بوسیدم و سرم رو فرو کردم لای موهاش .آخ که چقدر عطر موهاش رو دوست داشتم اصلا انگار زنده میشدم.نمیدونم کی خوابم برد.

ظهر بود که باصدای ناله عشقم از خواب بیدار شدم.فهمیدم دوباره درد دل شده نفسم. ای کاش من اون درد رو میتونستم بکشم. ایب کاش میتونستم کاری بکنم که درد عشقم کمتر بشه.بخدا حاضر بودم خودم تکه تکه بشم اما نفسم درد نکشه.بغلش کردم وقتی دیدم اونطور مظلوم خودش رو تو بغلم جا کرد و سعی میکرد خودش رو جلو من بهتر نشون بده آتیش میگرفتم .انگار یه چیزی فرو رفت تو قلبم و اونو سوراخ کرد.

بخدا اگه الان میگفتن قلبت دوای درد عشقته از توسینم درش میتوردم و میدادم بهش که خوب بشه.

تو دلم میگفتم خدایا تو که میدونی چقدر دوسش دارم تو که میدونی همه زندگیمه تو که میدونی تو دنیا هیچی دیگه ازت نمیخوام فقط سلامتی و خوشبختی عشقم رو میخوام.خوشبختی رو که با رسوندن ما دوتا بهم بهمون دادی نذار عشقم اینجور درد بکشه.

خدایا خواهش میکنم ازت یه کاری کن درد عشق من نفس من همه وجود من همسر و همنفس من تموم بشه.



مابین هال و پذیراییمون دو تا پله خورده که اون دو فضا رو از هم مجزا کرده . دمپایی پام بود . میخواستم پله رو رد کنم قسمت جلوی دمپاییم گیر کرد به پله خوردم زمین انگشت پام ضرب دیده و درد میکنه . رفتیم بیمارستان عکس گرفتن از پام و دکتر گفت فقط ضرب دیده 

پام باد کرده و نمیتونم بذارم زمین . شانسو ببین

حالا از شنبه قرار بود برم سرکار . خداکنه تا اون موقع خوب بشه 

 

دختر بدشانس روزگار  

کاش بغضم بترکه . داره خفم میکنه


مابین هال و پذیراییمون دو تا پله خورده که اون دو فضا رو از هم مجزا کرده . دمپایی پام بود . میخواستم پله رو رد کنم قسمت جلوی دمپاییم گیر کرد به پله خوردم زمین انگشت پام ضرب دیده و درد میکنه . رفتیم بیمارستان عکس گرفتن از پام و دکتر گفت فقط ضرب دیده 

پام باد کرده و نمیتونم بذارم زمین . شانسو ببین

حالا از شنبه قرار بود برم سرکار . خداکنه تا اون موقع خوب بشه 

 

دختر بدشانس روزگار  

کاش بغضم بترکه . داره خفم میکنه

 یا تفکر به تفکر یا حس به حس خلاصه نبرد در واقع تقابل دو نفر با هم یا دو تفکر متضاد هست که میتونه نشات گرفته از یک اتفاق کوچیک باشه یا حسی ناخوشایند ولی باید به قلب نبرد رفت وحس کرد که واقعا اون دو متضاد قلبا قادر به نبرد هستند یا در ظاهر کودکانه به خاطر غرور کاذب اینکار رو میکنن وچه شیرین هستند متفکرانی که به واقعیت ان پی برده و واقف شوند عشقی عمیق وجود داره که میشه با کمی درایت جمع کرد ودوباره ساخت که چه زیباست ساختنی که دوباره باشه ومیتونه تقویت کننده عشق دو نفر باشه

زینب من بیا دست قشنگ مهربانت رو عصایی کن که بر خیزم


از شدت ناراحتی با خودم صحبت میکنم وقتی به اوجش میرسه صدام بلند میشه بعد یادم میاد نباید بلند صحبت کنم

نفسم میگیره وقتی کسیو ندارم درمورد چیزایی که دوست دارم صحبت کنم باهاش وقتی کسی رو ندارم وقتی ناراحتم بهش بگم ناراحتم ینی از بچگی این شکلی بودم مجور بودم تمام احساساتم رو مخفی کنم

زندگی کاملا عادلانس اما مهم منم که فعلا فشار روحی رومهدوس دارم گوشیمو پرتاپ کنم به افراد خانواده بگم متنفرم ازتون بعد بلندشم برم برای خودم زندگی جدیدی بسازم


چرا موندم بین عقلوقلبم

بعدسالهاتازه متوجه شدم چی سرم اومده

ولی بازم هولم دادین وسط

بازم مجبورم کردین برگردم عقب

همه ی اینا توان اینو داشتن ازم 

کسی بسازن که هرگز نبودم ونمیخوام باشم

من میتونستم خیلی چیزا باشم خیلی چیزا بشم

ولی ترجیح دادمو به خودم قول دادم فقط خودم باشم

تااینجاش که پاک زندگی کردم زندگیی که فقط توش

نفس کشیدم ازین جابه بعدشم میخوام پاک زندگی کنم

امازندگی کنم نه فقط نفس بکشم من نمیخوام کسی

برای من دلسوزی کنه چه برسه بخوادگریه کنه نمیخوام

باعث رنجشم بشین نمیخوام مانع خودباوریموابتکارم بشین

من یادگرفتم به خودم تکیه کنم رو پای خودم بایستم من

زندگیه شخصیموبی صدانگه داشتم خب من می مونمو 

یه راهه طولانیوسخت ولی همه چی به کنار و حتی این

روزای تکراری من هنوزم به یه چیزی از ته قلبم ایمان دارم

به اینکه بازم از پسش برمیام و این منم که آخرش 

میسازم از اول همه چیو


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها